محمدپارسامحمدپارسا، تا این لحظه: 13 سال و 6 ماه و 11 روز سن داره

گل گلدون من

خوردنی تکراری

دیروز برای ناهار ماکارونی درست کردم. طبق معمول اندازه ای درست کردم که به شام هم برسه. وقت شام که شد رفت تو صندلی غذاش  نشست منتظر غذا. تا ماکارونی رو گذاشتم جلوش که بخوره گفت: از اینا خوردم که
23 ارديبهشت 1392

لیست خرید بابا

نشسته بود تو اتاقش و با عروسکاش حرف می زد: خرس کیفی، ژی ژی، شبنم چشم بازی کنین تا بابا براتون اسکیت بخره، ماشین بخره، گیتار بخره، ساز بخره، فلوت بخره. باشه!!!
23 ارديبهشت 1392

چشم بازی

دیروز چشم بندش و براش گذاشتم که تا داره بی بی انیشتن هاشو می بینه چشم بازی هم کرده باشه. برگشته می گه مامان دیدی دارم چشم بازی می کنم. گفتم آفرین پسرم. گفت: تا چشمم قوی بشه تا بابا برام اسکوتر بخره ماشین بخره.... تا دوچرخه ام بخره باشه!!!
15 ارديبهشت 1392

ناز من

رفتم رو تخت دراز کشیدم گفتم مامانی من خیلی خسته ام می خوام یه کم استراحت کنم گفت باشه ولی همراه من اومد رو تخت. یه مدت که گذشت و من خوابم برده بود دیدم هی صورتش و می ذاره رو صورت من و می گه: گلم،‌ ناز من،‌چشمات و باز کن، بیدار شو.
15 ارديبهشت 1392

عشق کله پاچه

دیروز برده بودمش پارک لاله. تو امیرآباد از جلوی یه کله پاچه فروشی رد شدیم دیدم یهو اومده دست من و گرفته می کشه که مامان بریم از این خوراکیا بخوریم. رفتیم دو تا پاچه براش گرفتم خورد.
7 ارديبهشت 1392
1